روزی ... روزگاری... میانکاله!

ساخت وبلاگ

    در هیاهوی خبرهای هر روزه‌ی این شهر و آن شهر 

    بین تمامی مطالب جور و واجور و گاه ناجور

    در کنار آمارهای تکان‌دهنده از جهش وحشیانه ی ویروس جهان‌تاز!

   اینجا کنار ساحلی که باید این‌روزها غم دنیا را فراموش کرد؛

   پرنده‌های عاشق و معصوم چه ناباورانه می‌میرند.

لاشه‌ها از خود نشانه‌ها دارند و تالاب مرگ سختی را برای میهمانانش رقم زده است.

نمی‌دانم آن‌دورها صدای حیات پرنده‌های آوازه‌خوان و سبکبار را قبول کنم یا سکوت لاشه‌هایی که مرگی مسموم را فریاد می‌زنند.

اینجا تا چشم کار می‌کند وسعت جزیره‌ای‌ست که بغض‌ها و حرف‌های ناتمامی دارد.

آلودگی فریاد می‌زند، تالاب در غرقاب رسوب، نای نفس کشیدن ندارد.

اینجا کلکسیونی از بی‌رحمی‎هاست

بی‌مبالاتی

روزمره‌گی

اعمال تصمیمات خیالی

سیاستی وقیحانه

مدارای طبیعت‌سوز

جهل مرکب

نه به خاکش رحم می‌شود نه به آبش، و نه به پرنده‌هایش

میانکاله زخمی طوفان بلایی‌ست انسان‌ساز.

و تو غم‌هایت را فراموش می‌کنی وقتی "کیسه‌های مرگ" را می‌بینی!

ترسم از این است که بنویسم - و کاش نشود که بنویسم:

روزی ... روزگاری... میانکاله

:: موضوعات مرتبط: اجتماعی
:: برچسب‌ها: میانکاله, تالاب مرگ, پرندگان مهاجر

پرنیان...
ما را در سایت پرنیان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : azade81o بازدید : 76 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 2:38